اتفاق اتفاقی


SS501 story

داستان هایی از دنیای دابل اسی ها

قسمت چهارم

هیونگ از ترس زبونش بند اومده بود نمیدونست چیکار کنه همینجور توماشین نشسته بود و پیاده نمیشد یه دفعه نفس زد بهش و گفت چت شده وای اگه میفهمیدم انقدر ترسویی هیچ وقت عاشقت نمیشدم یه دفعه هیونگ گفت تو واقعا نمیدونستی من اینقدر ترسوام همه ی جهان میدونن من از ادم فظایی ها میترسم چطوریه که تونمیدونی نفس یه اه کشید و گفت نچ نچ نچ خودم میرم همه چی را به اون هیون اشغال میگم یه دفعه هیونگ جیغ زد میخوای بمیری اول من میرم توضیح میدم بعد از یک ساعت تو میای تو فهمیدی بعدش جفتشون پیاده شدن و رفتن وقتی رسیدن در خونه هیونگ یه نفس عمیق کشید و گفت فک کنم دیگه کارم تمومه اگه من وارد بشم و بگم یه دختر باهامه میکشنم بعد رو به نفس کرد و گفت هی دختره فظایی اسمت چی بود نفس گفت اسمم نفسه چرا ؟؟یه دفعه اهی کشید و گفت نفس خانوم  میشه بعد از من به جونگمین بگی از سگم شکلات مراقبت کنه یه دفعه نفس زد تو سرش و گفت برو تو دیگه بعد هیونگ گفت با چه جرعتی منو میزنی هنوز چند ساعت نشده که همدیگه را دیدیم نفس گفت باشه خودم میرم میگم هیونگ گفت باشه بابا دارم میرم دیگه صب کن بعدش هیونگ یه نفس عمیق کشید و درا باز کرد هنوز درا باز نکرده سریع یه چیز ی شبیه گلدون پرت شد طرف هیونگ هم سریع دررا بست و جاخالی دادنفس دهنش وا مونده بود هیونگ سریع رفت تو گفت مگه چه خبرتونه یه دفعه جونگمین داد زد خجالت نمیکشی یونگسنگ گفت ولش کنین بابا بچست چیکارش دارین هیون گفت کجا بودی هیونگ جیغ زد مگه چیکار کردم ؟؟؟؟!!!کیو گفت ببخشید اقای کیم هیونگ جون شما جدیدا تو جعبه عقب ماشینتون مسافرت میکنین هیونگ گفت چی میگی دیوونه شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟هیون لپ تاب را گرفت طرفش و گفت پس اینا چیه که توی اینترنت پخش شده هیونگ یه نگاهی به عکسا کرد و متوجه شد وقتی اون توی صندوق عقب بوده کلی ازش عکس گرفتن بعد سرشو یا  غرور اورد بالا و گفت حالا مگه چی شده  هیون گفت هیچی نشده فقط تو همین یه ذره ابرویی که واسمون مونده بود هم ریخت هیونگ یاد نفس افتاد و گفت حالا اینو بیخیال بیاین بشینین میخوام یه چیزی براتون تعریف کنم هیونگ از اول همه چیز را تعریف کرد همه ی اعضا با خشم به هیونگ نگاه میکردن یه دفعه هیون گفت گمشو برو بیرون هیونگ جیغ زد و گفت شما مثلا دوستای منین اینجوری کنارم میمونین یونگ سنگ گفت تو چرا همش دردسر درست میکنی این دفعه دیگه من ازت حمایت نمیکنم این وحشی ها میکشنت جونگمین کنترل تلویزیون را که دستش بود محکم زد تو سر هیونگ هیونگ هم که دردش اومده بود داد زد مگه بیماری بعد سریع حمله برد طرف جونگمین که بزندش یه دفعه کیو یقشو گرفت ونشوندش سرجاش و گفت یادت رفت که تو الان گناهکاری هیونگ گفت حالا میگین چیکار کنم دختره واقعا لج کاره چجوری از دستش راحت بشم نفس که دیگه خسته شده بود اومد تو و گفت هی مگه شما انسان نیستین که همه ی اعضا با تعجب نگاش کردن


خوب این قسمت تمومید به نظر شما عکس العمل دابل اس چیه



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:, ساعت 9:53 بـ ه قـلمـ نفس خانوم



طراح : صـ♥ـدفــ